خداوند در اصل آفرینش و در ابتدای خلقت دو اصل آفریده است، یکی به نام نور و نیرو و دیگری به نام ماده. از اصل ماده اجسام و بدن را با عضلات مختلفی می سازد و با اصل نیرو به این جسمی که ساخته قوت و قدرت می دهد. اگر بخواهد انسانی را قوی تر بسازد و دیگری را ضعیف تر، ابتدا روی بدن و اعصاب آن ها کار می کند و بدن آن ها را از اعصاب مقاوم تر و عضلات محکم تر می سازد و از اصل نیرو که مانند نیروی برق در کارخانجات است نیروی بیشتری و یا روحیه قوی تری در بدن انسان پیاده می کند. هرچه اعصاب و عضلات مقاوم تر باشد نیروی زیادتری بر آن وارد می شود و در نتیجه قدرت بیشتر از خود نشان می دهد. مولا امیر المومنین علیه السلام می فرماید: من با هرکاری روبرو می شوم به اندازه همان کار از جانب خدا نیرو در وجود من پیاده می شود. یعنی خداوند برای بلند کردن وزنه ده کیلو برابر ده کیلو به من نیرو می دهد. و در برابر وزنه صد کیلویی برابر صد کیلو هزار کیلویی و یا میلیون و میلیارد کیلویی برابر همان وزنه به من نیرو می دهد پس صنعت روح و بدن هر دو با یک سلسله مواد و مصالح اولیه ساخته می شود که عبارت است از ماده و نیرو  و یا جسم و روح و تعبیرات مختلف . پس این غلط است که کسانی می گویند پیدایش قوه و قدرت در عالم از طریق اتصال ذات خدا به ذات خلایق است . خلایق را به جای ماشین های برقی دانسته اند و ذات خدا را به جای نیروی برق و گفته اند ، خدا در ذات انسان حلول می کند و انسان توان و قدرت و یا علم و حکمت پیدا می کند. چنین نیست که گفته اند بلکه اصل نیرو را خدا آفریده همچنین اصل ماده را و از ترکیب این دو اصل با یکدیگر و مهندسی آنها به کیفیتی که خودش می داند، خلایق را خلق می کند. پس انسانی که در این دعای سحر اسماء و صفات خدا را از خدا مطالبه می کند. بایستی خود را آماده نماید که اولا خداوند روی بدن و اعصاب و عضلات او کار کند و آن ها را مقاوم تر قرار دهد و بعد، از اصل روح و نیرو، روحیه زیادتر و نیروهای بیشتر در وجود انسان پیاده کند تا بر اثر آن روحیه قوی شجاعتش و مقاومتش بالا رود. روی این حساب گفته اند فقط کسانی در مکتب خدا، شاگرد خدا به حساب می آیند و به علم و معرفت می رسند که اولا کاملا تسلیم خدا باشند و در برابر فرمان خدا و یا در اطاعت پیغمبر و یا امامی که خدا معرفی می کند، چون و چرایی نکنند و اعتراضی نداشته و تسلیم کامل باشند و علاوه در دین خودشان خلوص و اخلاص داشته باشند. یعنی دینداری آن ها به طمع و یا خوف و یا رغبت و رهبت نباشد. دینداری به رغبت به معنای این است که خدا را برای رسیدن به نعمت های او اطاعت کنیم. لذا در عبادتمان خلوص و اخلاص نداریم. مانند کارگری هستیم که به طمع مزد  کار می کند. اگر از عبادت و تقوایش سودی ببرد و یا امیدوار به این سود در عالم آخرت باشد خیلی خوب خدا را عبادت می کند و اگر صد در صد یقین ندارد که آیا سودی و منفعتی برای او مقدر می شود و یا نمی شود، عبادت خود را جدی نمی گیرد و همچنین اگر عبادت و اطاعت او به دلیل خوف و رهبت نباشد. چون خدا را قادر و قاهر می داند، از خدا می ترسد. مبادا حادثه ای برای او مقدر کند و در دنیا و یا در آخرت او را به بلایی و یا عذابی مبتلا کند لذا از خوف عذاب و بلا خدا را عبادت می کند. فایده این دو نوع عبادت همین است که این انسان عابد از بلاها در امن و امان است و همچنین به نعمت های خدا در زندگی آخرت می رسد، زیرا او خدا را به خوف و طمع عبادت کرده است. پس بایستی به آنچه طمع داشته برسد و از آن چه ترسیده خلاصی یابد ولیکن عبادت روی اخلاص به معنای  این است که انسان صرفا در اطاعت و بندگی خدا قرار گیرد. ایراد و اعتراضی هم بر تقدیر خدا نداشته باشد. خدا را به اهلیت بشناسد و او را بپرستد نه به شرط این که او را به بهشت ببرد و یا بلایی و مصیبتی در دنیا و آخرت برای او مقدر نکند. انسان خالص کسی است که خود را ملک خدا می داند، از خود اراده و اختیاری ندارد و برای خود حق و حقوقی قائل نیست که آن را از خدا مطالبه کند. انسانی باشد که اگر تمام عمر دست به گریبان رنج و عذاب باشد و یا در رفاه و آسایش، برای او فرق نکند. می داند این دو نوع زندگی به تقدیر خدا واقع شده است. خود را برای خدا خالص کند. جز جلب رضای خدا هدفی نداشته باشد. یک چنین خالصی شاگرد مکتب خدا به حساب می آید. خداوند خود استاد او می شود و چشمه های علم و حکمت در قلبش جاری می کند و او را به معارف حقیقی و واقعی می رساند و در انتها مجهز به اسماء و صفاتی می شود که در همین دعا ذکر شده است. (شرح دعای سحر)