بعضی ها در تفسیر آیاتی كه از موت عمومی اهل زمین و آسمان خبر می دهد می گویند منظور اهل زمین، انسانها هستند و منظور از اهل آسمان، فرشتگانند. تا جائی كه می گویند جبرائیل و عزرائیل و میكائیل و اسرافیل كه فرشتگان مقرب خدا هستند آنها هم می میرند. در این موقع كه كسی به جزخدا باقی نمانده است خداوند صدا می زند: لمن الملك الیوم. امروز پادشاهی مال چه كسی است. و چون كسی نیست كه جواب خدا را بدهد و همه آفرینندگان مرده اند خداوند خودش جواب خود را می دهد و می گوید: لله الواحد القهار. یعنی پادشاهی امروز مخصوص خداوند واحد و قاهر است. در جواب كسانی كه می گویند تمامی كائنات می میرند و به وضعیت پیش از آفرینش برمی گردند و دیگر كسی و یا چیزی جز خدا نیست كه خدا او را طرف خطاب قرار می دهد و بگوید لمن الملك، خداوند خودش جواب خودش را می دهد، می گوید لله الواحد القهار ، به آنها می گوئیم اولا خداوند لمن الملك میگوید و نه لمن الحیوه، ملك به معنای پادشاهی است . نظر به این كه در دوران پیش از قیامت و در زندگی دنیا انسانها در ریاست و پادشاهی با خدا مبارزه و معارضه دارند، خود را سلطان می دانند، ادعای پادشاهی می كنند و با مأمورین خدا كه پیغمبران هستند می جنگند، ولیكن در زندگی آخرت كه پادشاهان و همه حكومت ها مرده اند بعدا زنده شده اند، خداوند به انسانهای مدعی سلطنت و حكومت كه در پنجه قدرت خدا هستند می گوید: لمن الملك یعنی امروز چه كسی پادشاه است، و پادشاهی مال كیست. البته در آن زمان كه همه در پنجه قدرت خدا هستند و سلاطین بعد از مردن زنده شده اند، همه اعتراف می كنند كه پادشاهی مخصوص خدای واحد قهار است. اگر چنان باشد كه تمام موجودات مرده باشند و فقط خدا زنده باشد بایستی خدا بگوید لمن الحیوه. یعنی حالا چه كسی زنده است، تا كسی نباشد كه جواب بدهد و خدا خودش بگوید فقط من زنده هستم. لمن الملك را در برابر كسانی می گویند كه ادعای پادشاهی داشته اند و پادشاهی كرده اند و اكنون در پنجه قدرت خدا قرار گرفته اند و پادشاهی اختصاص به خدا و اولیاء خدا پیدا كرده است. آن روز اختیارات از تمامی انسانها سلب می شود. مانند دنیا نیست كه اختیار فرزندان به دست پدران یا اختیار مردم به دست سلطان و اختیار فقیر به دست غنی باشد. آن روز همه دست خالی بدون مایه و سرمایه در برابر خدا ایستاده اند. سلطان مطلق، خداوند متعال است كه میفرماید: والامر یومئذ لله یعنی فرماندهی مخصوص خداوند متعال است. اگر فرمانبر نباشد خدا كجا و بر چه كسی فرمانده می شود و یا اگر بندگان و رعیت ها نباشند خدا كجا و بر چه كسی سلطنت پیدا می كند. در زندگی دنیا هر كسی خودرأی و خود مختار فعالیت می كند و بسیاری از مردم ادعای ریاست و پادشاهی دارند. ولیكن در زندگی آخرت همه كس از اولین و آخرین تسلیم قدرت خدا هستند و خدا پادشاهی می كند. كه در سوره حمد میگوید: ملك یوم الدین یعنی خدا پادشاه روز جزا است. فرشتگان كه همان انوار مجرد هستند مانند انسان و حیوان، یك موجودات تركیبی نیستند تا خداوند آن تركیب را به هم بزند و آنها را به موت بر گرداند. بلكه آنها نور مطلق و روح مجردند و اگر خاصیتی دارند خاصیت ذاتی آنها است. كه آن خاصیت ذاتی هم در تركیب بروز و ظهور می كند. پس مرگ فرشتگان به معنای این نیست كه خداوند روح را از روح بگیرد و نور را از نور سلب كند و یا جسمانیت را از جسم بگیرد و یك چنین اعمالی كه ذات و حقیقت چیزی را از ذات و حقیقت آن چیز بگیرند محال است. همیشه سلب و اثبات روی شیء و اشخاصی واقع میشود كه با تركیب از اجزاء مختلف خاصیتی پیدا كرده باشند و باز با سلب تركیب آن خاصیت مرتفع شود. فرشتگان مانند انسانها و حیوانات یك موجودات تركیبی نیستند كه خداوند هیولائی بنام جبرائیل بسازد و به آن حیات بدهد و او را زنده كند، و باز حیات را از آن هیولا بگیرد و آن را بمیراند. پس نیازی نیست كه فرشتگان بمیرند. فرشتگان عامل حیاتند نه این كه خود آنها زنده باشند. مانند نیروی برق كه عامل حركت است. نه این كه خودش حركت باشد. با این مقدمات موت و حیات مخصوص انسان و حیوان است. حكمت موت و حیات هم در باره انسانها جریان پیدا میكند. زیرا پیدایش موت و حیات در وجود انسان از عوامل بزرگ تعلیم و تربیت است. خداوند برای این كه سر حیات را به انسان بفهماند و ارزش حیات را به او بیاموزد او را زنده می كند و بعد او را می میراند و در مرتبه سوم او را زنده می كند تا با ظهور حالات مختلف انسانها به سر حیات آگاهی پیدا كنند و قدر حیات و زندگی را بدانند زیرا معروف است كه هر نعمتی با ضد نعمت شناخته می شود. سلامتی با ضد سلامتی كه مرض باشد شناخته می شود و امنیت با ضد امنیت شناخته می شود و همین طور نور با ظلمت. و این شناسایی فقط درباره انسانها قابل اجرا است. زیرا فقط انسانها موجوداتی هستند كه برای تعلیم و تربیت و برای رسیدن به معرفت، خلق شده اند. پیدایش حالات مختلف در وجود انسان كه خداوند هر نعمتی را با ضد نعمت ملازم نموده است یگانه عامل پیدایش معرفت در وجود انسان است. اگر انسانها در حالات یكنواختی قرار گیرند و حادثه ای در وجود آنها و یا زندگی آنها پیدا نشود مانند آبها در یك جا راكد می مانند. از تكامل و ترقی محروم می شوند. مولی امام حسین علیه السلام در دعای عرفه خود میفرماید، خدایا می دانم مقصود تو از این همه اختلافاتی كه در حالات من ایجاد می كنی این است كه در پیدایش هر حالتی و حركتی خود را به من معرفی كنی تا مبادا جاهل به قدرت و عظمت تو بمانم و به معرفت كامل نرسم. پس حكمت موت و حیات فقط در باره زندگی انسانها و زندگی آنها قابل ظهور است. جمادات و نباتات هم اگر موت و حیاتی دارند برای تعلیم و تربیت انسان است. و دیگر این كه دلیل موت و حیات انسانها در زندگی دنیا همین است كه در نظام تكامل الهی قرار نگرفتهاند. خود رای و خود مختار زندگی میكنند. این خود رائی و خود مختاری همان طور كه نظام و امنیت اجتماعی را بر هم می زند و این امنیت را تبدیل به جنگ و نزاع می كنند نظام بدنی و مزاجی را به هم می زنند. یعنی مرگ، مولود خودرائی و خودمختاری انسان در زندگی دنیائی است نه این كه مرگ نمونه اعدام باشد كه خداوند انسانهائی را كه زنده كرده است اعدام كند. اگر انسانها بتوانند نظام مزاجی و اجتماعی خود را حفظ كنند، همه انسانها در خدمت به یكدیگر باشند نه در خیانت به یكدیگر مرگ و مرض و جنگ و نزاع از زندگی آنها برطرف می شود. ولیكن یك چنین نظام مزاجی و اجتماعی به توسط خود آنها قابل ظهور نیست. قهرا در افراط و تفریط قرار می گیرند. و از این افراط و تفریط نظام مزاجی و اجتماعی آنها بهم می خورد، مرگ و مرض و یا جنگ و نزاع پیدا می شود. امام صادق علیه السلام در تفسیر آیهای از آیات قرآن كه خداوند در آن آیه به انسانها میگوید هر مصیبتی سر شما میآید به دست خود شما پیدا میشود می فرماید، مرگ و مرضها به وسیله انسانها برای آنها پیدا می شود نه این كه خداوند نعمت حیات و سلامتی و یا امنیت را از كسی بگیرد. پس با این مقدمات ثابت است كه موت و حیات مخصوص انسان است. زندگی آنها در دنیا توام با مرگ و مرض است ولیكن در زندگی آخرت كه خود رائی و خود مختاری انسان از بین میرود همه كس در نظام كامل الهی قرار میگیرند مرگ و مرض و جنگ و نزاع هم از آنها برداشته می شود و در حیات ابدی قرار می گیرند. (تفسیر سوره اسری – جلد دوم)