اساس همه موفقیت‌ها پيدايش غنا و بي نيازي و نابودي فقر و احتياج است؛ و اين حالت غير از پيدايش ثروت و قدرت است. مفهوم غنا اين نيست که انسان از نيازهاي وجودي خود صرف نظر کند. مثلا براي رفع تشنگي، آب نخورد و آب نطلبد و يا براي رفع گرسنگي و برهنگي از غذا و لباس صرفنظر کند، به برهنگي و گرسنگي عادت کند. بعضي غنا و بي نيازي را در اين می‌دانند که انسان به آن‌چه نياز دارد بي اعتنا باشد. مثلا دنبال آب و غذا و ثروت نرود؛ که از اين بي اعتنايي تعبير به زهد و قناعت می‌کنند؛ و بعضی‌ها پيدايش غنا و بي نيازي را به اين می‌دانند که انسان مال و ثروت جمع کند و براي خود از طريق جلب و جذب انسان‌ها کسب قدرت نمايد. وليکن حقيقت اين است که هيچ يک از اين دو رقم، غنا و بي نيازي نيست. زيرا اساسا خداوند انسان را در ذات خود محتاج و فقير به همه کس و همه چيز آفريده است و اين احتياج و نياز از وجود انسان قابل رفع نيست مگر در صورتي که به آن‌چه نياز دارد برسد نه اين که از آن‌چه نياز دارد صرف نظر کند. پس بي نيازي به اين نيست که از آب و غذا صرف نظر کنيم، بلکه به اين است که به آب و غذا برسيم و از آن استفاده کنيم؛ و همين طور ساير چيزهائي که نيازمند به آن هستيم. ما به جامعه انسان‌ها نيازمنديم؛ اين فقر وجودي ماست که بايستي با انسان‌ها باشيم و با آن‌ها زندگي کنيم و از محبت آن‌ها و خدمات آن‌ها استفاده کنيم. درصورتي نياز از ما از جامعه ما و انسان‌هاي جامعه بر طرف مي‌شود که آن‌چه از انسان‌ها بخواهيم براي ما حاصل شود نه اين که از انسان‌ها کناره بگيريم و به جائي برويم که انسان نباشد و با انساني روبرو نشويم. بنابراين، تفسير غنا به معناي بي اعتنايي و صرفنظر کردن از آن‌چه نيازمند به آن هستيم غلط است بلکه به معناي بهره‌برداري از آن‌چه به آن نيازمند هستيم، درست است. و امّا تفسير دوّم غنا به معناي جمع آوري مال و ثروت و قدرت، که بعضی‌ها فکر می‌کنند در صورتي غني هستند که ثروت زيادی لااقل تا آخر عمر داشته باشند و يا قدرتمند باشند به ميزاني که عده اي را به هر کيفيت، در استخدام و استثمار خود درآورند و از آنها کار و خدمت بکشند. بديهي است که با پيدايش يک چنين ثروت و قدرت کاذبي باز هم نياز وجودي ما قابل رفع نيست و نمی‌توانيم از آن‌چه براي خود ذخيره نموده ‌ایم استفاده کنیم. زيرا اوّلا اين ذخیره‌ها در معرض فنا و نابودي قرار مي‌گيرد، طبيعت و حوادث آن، آن‌چه را ما تهيه نموده‌ ایم نابود می‌کند. چنان که مي‌گويند: «مالت به شبي و عمرت به تبي». يعني حوادث طبيعت يا دزدها می‌توانند در يک شب ذخيرۀ تو را نابود کنند، و يا با يک تب، سلامتي تو را از بين ببرند. شاعر عرب مي‌گويد: «لِدو لِلمَوت وَابنوا لِلخَرابي». يعني براي مُردن متولّد شويد و براي خراب شدن بسازيد. حقيقتا جمع مال و ثروت، نياز ما را برطرف نمی‌کند و باز فقر ما به جاي خود و به حال خود باقي است؛ لذا شايد هم ثروتمندان و قدرتمندان از ضعفا و بيچارگان بيشتر فقير و نيازمند بوده‌ اند. سعدي شيرازي مي‌گويد: «ده درويش در گليمي بخسبند (یا بگنجند) و دو پادشاه در اقليمي نگنجند». يعني اين ده فقير از آن دو سلطان قدرتمند بي نيازترند. بنابراين جمع مال و ثروت و يا کسب قدرت از خطّ استثمار انسان‌ها، غنا و بي نيازي به وجود نمی‌آورد؛ بلکه ثروت را عوامل مرگ و مرض از بين برده و آن انسان‌هاي خدمت گزار و استثمار شده هرکدام قاتل مال و ثروت خواهند بود. پس اين دو فرضيه منشاء پيدايش غنا و بي نيازي نمي‌شود. راه کسب غنا و بي نيازي همين است که امام چهارم حضرت علي بن الحسين عليه السّلام می‌فرمايد. يعني انسان خود را به بزرگ‌ترین منبع ثروت و قدرت مربوط کند و در آنجا بيمه شود، و آن بزرگ‌ترین منبع ثروت و قدرت، ثروت آفرين است نه ثروت خواه؛ قدرت آفرين است نه قدرت خواه؛ يعني خداوند تبارک و تعالي. وقتي انسان طوري حرکت کند و در خطي قرار گيرد که مطلوب و محبوب خدا باشد بيمۀ خدا مي‌شود. خدا به انساني که بيمۀ او شده است وعده داده که همه جا نياز او را برطرف کند و او را به آن‌چه نيازمند است و از آن بهره‌ برداري می‌کند برساند. او را در نظر انسان‌ها محبوب کند. بين او و انسان‌ها انس و آشنائي به وجود آورد تا هرکس افتخار کند که در خدمت او قرار گيرد و به او انس و محبت داشته باشد؛ و همچنين وعده داده است که همه جا براي بندۀ خود از طريق انجام وظائفي که به او محوّل شده است، آن‌چه لازم دارد بيافريند و تهيه کند. فقط در همين ارتباط است که خيال انسان راحت مي‌شود و آرامش قلبي پيدا می‌کند و يقين دارد که به آن‌چه می‌خواهد و نيازمند به آن می‌باشد خواهد رسيد. يکي از وعده هائي که خداوند به انسان وظيفه شناس داده است اين است که هرگز او را محتاج به غير نکند، بلکه در هر زمان و مکاني که نيازمند به کسي يا چيزي باشد خداوند نياز اورا برآورد و او را به مقصد برساند. لذا فقط از همين خطّ سوّم، حالت غنا و بي نيازي پيدا مي‌شود و اين غنا و بي نيازي آنقدر وسعت و گسترش پيدا می‌کند که در آینده‌ها و مخصوصا در عالم آخرت، انسان به علم و نيروئي مجهّز مي‌شود که آن‌چه را می‌خواهد و لازم دارد با اراده و قدرت خود بدون رنج و زحمت فراهم می‌کند؛ لذا امام عليه السّلام غناي خود را به معناي سوّم تفسير می‌کند و آن را از خدا می‌خواهد. نمي‌گويد که خدايا مرا از آن‌چه آفريده اي بي نياز کن؛ مانند تفسير اوّل، و نمي‌گويد خدايا مرا بر بندگان مسلّط کن، يا قدرت جمع مال و ثروت عنايت فرما؛ مانند تفسير دوّم، بلکه مي‌گويد تو به من غنا و بي نيازي مرحمت کن و در آن‌چه از روزی‌ها که آفريده اي به من گشايش بده. (شرح دعای مکارم الاخلاق)