یكی از علائم قیامت و ظهور حكومت خداوند متعال با قیام امام زمان عج، زمانی است كه بشر به اعماق صحرا و دریا مسافرت می كند و آن چه از منابع ثروت و قدرت كه در دل زمین است استفاده می كند. در این رابطه خداوند می فرماید: و اذ الارض مدّت و القت ما فیها و تخلت. یعنی كره زمین با عمران و آبادی و كثرت جمعیت و ارتباط جمعیت ها با یكدیگر امتداد پیدا می كند و آنچه در دل خود ذخیره نموده در اختیار بشر می گذارد. ظاهر و باطن خود را چنان كه هست به نمایش می گذارد. دل خود را خالی می كند. امتداد كره زمین از مسیر ارتباط با انسان ها با یكدیگر و قدرت حركت و تصرف آنها ظهور پیدا می كند. انسان هائی كه فاقد امكانات هستند و نمی توانند ساده و آسان با شرق و غرب دنیا ارتباط پیدا كنند، هر كدام از آنها و یا هر طایفه ای در گوشه ای از كره زمین حبسند. زمین به وسیله آنها قابل امتداد نیست. مانند زمان های قدیم و قدیم تر كه شرقی ها نمی دانستند در غرب زمین چه خبر است و غربی ها از شرق زمین بی خبر بودند، و ارتباط انسان ها در مدت عمر همین اندازه بود كه از شهری به شهر دیگر و یا از مملكتی به مملكت دیگر مسافرت كنند و بزرگ ترین مسافرت آنها حركت به خانه خدا برای مراسم حج بوده كه آن هم برای انسان های نزدیك و نزدیك تر امكان داشته است. هر انسانی و یا هر جمعیتی در گوشه ای از كره زمین متوقف بودند و از قسمت های دیگر كره زمین بی خبر بوده اند و بعد كم كم جمعیت ها كه لازم دانستند به زندگی خود توسعه دهند، به فكر كشف قطعات زمین افتاده اند، به شرق و غرب عالم سفر كرده اند، دور كره زمین را گشته اند، این همه قطعات و جزائر را كشف كرده اند و امروز در زمان ما وضعیتی بوجود آمده است كه گوئی هر انسانی مالك تمام كره زمین است. وسیله های مسافرت و ارتباطاتی كه بوجودآمده انسان ها را جهانی بار آورده . مثل این كه هر انسانی در تمام كره زمین زندگی می كند یا این كه ساده و آسان می تواند به هر كشوری برود و در آنجا زندگی كند. پس كره زمین كه در ابتداء شهر كوچكی یا روستائی در اختیار انسان های زمان بوده، امروز آن شهر و روستا به تمام كره زمین امتداد یافته است، و آن چه هم در دل خود ذخیره داشته به نمایش گذاشته است، امثال ذخائر و معادن، و یا نفت و گازها و چیزهای دیگر. پس زمان ما زمانی است كه كره زمین در نظر انسان امتداد یافته و الاّ خود كره زمین، كوچك و بزرگ نشده است. چنان است كه در ابتدای خلقت بوده است. نه قطعه ای از كره زمین كم شده و نه هم چیزی بر كره زمین اضافه شده و این انسانها هستند كه هركدام در شهر و روستای خود جهانی شده اند. گوئی بر تمام كره زمین مسلطند كه به هركجا بخواهند می روند و یا با هرجا بخواهند ارتباط پیدا می كنند. شاید بتوانیم بگوئیم كه دیگر چیزی در دل كوه ها و دریا ها و یا صحراها باقی نمانده است جز این كه در اختیار بشر قرار گرفته و انسانها از آنچه در دل زمین ذخیره شده استفاده می كنند. زمینه تربیت، فقط انسان و استعداد انسان است. انسان ها در خلقت خود مالك عالم و آدم هستند. اگر بخواهیم وسعت دایره مالكیت انسان را به حساب آوریم بایستی بگوئیم انسان مالك كوه و دریا و صحرا و زمین و آسمان و ماه و ستارگان است. فقط انسان است كه از آنچه هست استفاده می كند. خداوند متعال با این كه خالق عالم و آدم است كوچك ترین بهره ای و استفاده ای ازآنچه هست ندارد. زیرا او در ذات خود بی نیاز مطلق است، نه از آنچه خود آفریده استفاده می كند و نه هم از آن چه انسان ها خلق می كنند استفاده می كند. ما انسانها از آنچه می آفرینیم استفاده می كنیم و از آن چه هم خدا آفریده است استفاده می كنیم. قیامت زمانی به پا می شود و حکومت خدا و ائمه ع زمانی دایر می گردد که صاحبان آن دو قسم سرمایه اول فعالیت خود را به انتها برسانند و آنچه در استعداد خود دارند ظاهر سازند و در انتها به عجز و ناتوانی خود برسند. در این رابطه حدیثی روایت شده است که فرموده اند : کمال المعرفه العجز عن المعرفه. یعنی علم و استعداد تو ای انسان به حقایق و دقایق، زمانی کامل می شود که عجز و ناتوانی خود را از رسیدن به حقایق و دقایق کشف کنی. در آن زمان که دانستی در برابر کائنات و خدای کائنات ضعیف و ناتوان هستی، بُت وجود خود را بشکنی و به خدای خود پناهنده شوی. در یکچنین حالی، معرفت تو کامل شده است. خوب می فهمی که به عقل ضعیف خود ناتوانی از این که حقیقت وجود خدا را و خلق خدا را درک کنی و بدانی که بایستی خود را به خدای خود واگذار کنی. خدا به تو بیاموزد و خدا به تو نیرو بدهد. در ابتدای زندگی عالم طبیعت برابر فکر انسان چنان نمایشی دارد که خود را حاکم بر طبیعت می داند و خیال می کند می تواند طبیعت و عوامل طبیعت را به اختیار خود در آورد. مانند کسی که ستاره بزرگی را از دور برابر یک تیله کوچک نورانی و درخشنده می بیند. می گوید بروم آن دُرّ درخشان را بردارم به خانه خود بیاورم ولیکن وقتی که به آن ستاره نزدیک می شود می بیند کره ای بسیار بزرگ مانند کره زمین یا چند برابر کره زمین است. پس در ابتدای رؤیت اشتباه کرده بود که آن نقطه درخشان را مانند تیله کوچک نورانی دیده بود و خود را قادر می دانست که آن را به تصرف خود درآورد. ولیکن هر چه به ستاره نزدیک تر می شود بیشتر به ناتوانی خود واقف می گردد. اشتباه او زمانی برطرف می شود که در برابر آن ستاره نورانی قرار بگیرد که چندین برابر کره زمین است. به همین کیفیت بار زندگی در ابتدا به نظر انسان خیلی کوچک جلوه می کند و انسان خود را توانا می بیند که بار زندگی را به منزل می رساند و می تواند خود را چنان بسازد که بر همه مشکلات فائق آید ولیکن وقتی وارد شهر زندگی می شود و به کمیت و کیفیت زندگی آگاه می شود می بیند آن قدر بزرگ و سنگین است که نمی تواند ظرف ساعتی یا دقیقه ای خود را اداره کند. در برابر احساس سنگینی بار زندگی، به عجز خود واقف می شود. پس انسان ها در ابتدای ورود به شهر زندگی ، خود را دانا و توانا می بینند و خود را مستغنی از غیرخود می شناسند ولیکن بعد از روبرو شدن با مشکلات مادی و معنوی مشاهده می کنند که این مسئولیت بسیار سنگین تر و بزرگ تر از آن است که فکر کرده بودند. در انتها به عجز و ناتوانی خود واقف می شوند و مقدرات خود را بدست خدا می سپارند. (تفسیر سوره انشقاق)