سؤال این است كه در صورتی كه پدر و مادرها كافر باشند و از گوشت حیوانات حرام گوشت تغذیه كنند و یا خوردن شراب و یا محرمات دیگر خون و گوشت خود را آلوده كنند در نتیجه بچه آنها هم به همان گوشت و خون حیوانات حرام گوشت آلوده می شود و آنها نیز تمایل به خوردن گوشت های حرام پیدا می كنند و از حرمت آن گوشت ها بی خبرند. چنان كه در بعضی احادیث هم وارد شده است كه غذا و خوراك پدر و مادر در نطفه و شیر تأثیر می گذارد. مادری كه گوشت خوك می خورد و از شیر خود بچه خود را نیز شیر می دهد بچه هم آلوده به گوشت خوك می شود و یا گفته اند پدر و مادری كه شراب می خورند و یا قمار بازی می كنند از محرمات اجتناب ندارند خون و گوشت بچه آنها هم به شراب و لقمه حرام آلوده می شود و آنها هم در زندگی تمایل به شراب خوردن و استفاده از محرمات دیگر می كنند. زیرا گوشت و خونی كه به شراب آلوده است تمایل به شراب پیدا می كند و همچنین محرمات دیگر. مانند اعتیاد به سیگار و تریاك است كه وقتی خون انسان به مواد سیگار و تریاك آلوده می شود اعتیاد پیدا می شود و بعد از این آلودگی قدرت ترك سیگار و تریاك و یا محرمات دیگر را ندارند. پس در نتیجه گناه این معصیت ها یا به گردن پدر و مادر است كه گوشت و خون فرزندان خود را آلوده كرده اند یا به گردن خدا كه از یك چنین موادی بچه را در رحم مادر به وجود آورده است درست است كه خون مادر آلوده به گوشت خوك و شراب بوده ولیكن خدا قدرت دارد از موادی كه پاك و حلال است كودك او را در رحم مادر بسازد تا بچه بعد از تولد یك چنین تمایلی به محرمات پیدا نكند گناه یك چنین كودكان از این پدر و مادرهای آلوده به كفر و گناه به گردن كیست؟ و این كودكان چه گناهی دارند كه بعد از بزرگ شده به دلیل تمایل به محرمات مخالفت با دین خدا كنند و در نتیجه به جهنم کشیده شوند. مسلم است كه خداوند تبارك و تعالی انسان را از از دو اصل ماده و روح با یكدیگر تركیب نموده . این دو اصل وقتی با یكدیگر تركیب می شوند و موجود زنده ای به دنیا می آید مانند انسان از مسیر همین تركیب و امتزاج دو اصل روح و ماده در وجود انسان هم دو اقتضا پیدا می شود كه قضاوت یكی از این دو اقتضا را اقتضای جهل و قضاوت دیگر را اقتضای عقل می نامند.
امام صادق علیه السلام برای هر یك از این دو اصل هفتاد و پنج اقتضا بنام جنود عقل و جهل می شمارد. در این شمارش هر اقتضائی كه از مزاج و مادیت انسان پیدا میشود در برابر اقتضای ضد آن كه از سازمان عقل و معرفت و فطرت پیدا میشود قرار داده و انسان را ملزم میكند كه اقتضای مزاج و مادیت خود را در شعاع اقتضای عقل و روحانیت بكار اندازد و در تمام حركات و سكنات به اقتضای عقل و فطرت عمل كند. مثلا اولین دو اقتضا كه در وجود انسان پیدا میشود یكی خاصیت مزاج و مادیت و دیگری خاصیت عقل و معرفت ایمان و كفر است. انسانها به اقتضای مزاج و مادیت خود حاضر نیستند زیر بار حكومت كسی و یا چیزی بروند. تسلیم اربابی كه مافوق آنها باشد بشوند. بلكه دوست دارند آزاد مطلق به اراده و خواهش خود فعالیت كنند. مقامی از خود بالاتر را به عنوان حاكمیت و ربوبیت قبول نكنند تا خود را برده و بنده او قرار دهند. بندگی یا بردگی خلاف اقتضای مزاج و مادیت انسان است مزاج من آب و غذا میطلبد. چه دلیلی دارد كه این طلب و تقاضا را در شعاع اطاعت كسی مانند خود و یا بالاتر از خود قرار دهم كه او برای من حلال و حرام به وجود آورد. استفاده از آب و غذائی را تجویز كند و آب و غذایی دیگر منع كند مزاج و مادیت انسان در مسیر همین اقتضا طالب آزادی و خودرائی مطلق است. حاضر نیست تسلیم مقامی بالاتر شود و خود را در اطاعت او قرار دهد مانند حیوانات كه در مسیر مقتضیات مادی و مزاجی خود آزاد مطلق هستند. با هر علفی و یا زراعتی روبرو شدهاند می روند و می خورند در این جا حیوان گرسنه در طریق استفاده از آب و غذا آزاد است . ولیكن انسان گرسنه در این طریق آزاد نیست بلكه بایستی اقتضای مزاج و مادیت خود را در شعاع هدایت عقل یا خدائی كه عقل آفرین است قرار دهد پس در این جا دو اقتضا در وجود انسان پیدا میشود كه در وجود حیوانات یكی از این دو اقتضا بیشتر نیست به كیفیتی كه اقتضای مزاج و مادیت در نهاد انسان ممزوج با سازمان نفس و خودیت انسان است ولیكن هدایت عقل از خارج سازمان نفس و مادیت به سراغ انسان میآید و او را كنترل میكند. مثلا آتشی كه برای ابراهیم روشن كردهاند به اقتضای مادیت و حرارت خود سوزاننده است هر كسی و هر چیزی را سر راه خود میسوزاند ولیكن اراده خدا كه مانع این سوزندگی میشود از خارج وجود آتش به آتش تعلق میگیرد و او را در حركت و حرارت كنترل میكند. خلقت مزاج و مادیت ما در وجود ما مانند آتش و حرارت است. ولیكن عقل و فطرت كه این اقتضا را مهار میكند مانند اراده خدا از خارج مزاج و مادیت ما به ما تعلق میگیرد. پس خودیت ما كه همان هوای نفس است به ما از قضاوت عقل و یا هدایت ، هدایت كنندگان نزدیكتر است و اقتضای نزدیكتر بیشتر حاكمیت دارد. پس این جا ایمان و كفر مربوط به دو عامل داخلی وجود انسان است یكی از آن دو عامل نزدیكتر به انسان و دیگری قدری دورتر قضاوت ابتدائی و یا اقتضای ذاتی انسان كفر است. ایمان هدایتی است كه دنباله این اقتضا به ما تعلق میگیرد و ما را وادار میكند تا كفر خود را رها كنیم. ایمان به كسی بیاوریم كه خارج از وجود ما ، ما را هدایت میكند گرچه بر تمامی غریزهها و اقتضاها حاكمیت دارد. و یا اقتضای دیگر خیر و شر است انسان در حركت برای تامین حوائج به اقتضای ابتدائی خود دوست دارد خودسر و افسار گسیخته باشد سر راه او مانعی انسانی و الهی وجود نداشته باشد. به طور آزاد و خودسر آن چه لازم دارد به خود جلب كند گرچه به ضرر دیگران تمام شود ولیكن عقل و فطرت كه به اقتضای اصل روحانیت و معرفت انسان است مانع حركات و فعالیتهائی میشود كه مضر به حال دیگران است و او را وادار میكند برای دیگران منشاء خیر و بركت باشد نه عامل شر و فلاكت. به همین كیفیت هفتاد و پنج اقتضا كه از مزاج و مادیت انسان بنام جنود جهل پیدا میشود هر یك را در شعاع ضد آنكه به اقتضای عقل و معرفت است قرار میدهند همه جا می گویند خودیت خود را رها كن با نیروی عقل مقتضیات جهل و مزاج خود و یا مادیت خود را سركوب كند در این رابطه انسانهائی كه غرائز و مقتضیات وجود خود را در هدایت عقل و رهبری پیغمبران بكار می برند آنها را به بهشت موعود می رساند و كسانی كه خود سر و افسار گسیخته در پی مقتضیات هوی و هوس خود هستند و به اقتضای اصل دوم كه عقل و روحانیت است اعتنا نمیكند به شقاوت و جهنم میكشاند. (تفسیر سوره اسری – جلد دوم)