طایفه‌ جنّ و فرشتگان‌ و ابلیس‌ ایراد شود كه‌ آنها در حقیقت‌ چیستند و كیستند و سجدة‌ آنها به‌ معنای چیست‌؟

آنچه‌ مسلم‌ است‌ این‌ حقیقت‌ است‌ كه‌ در ارتباط‌ با آدم‌ و یا در حاشیه‌ زندگی او دو نوع‌ موجود به‌ نام‌ ابلیس‌ و فرشته‌ بوده‌اند كه‌ خداوند از میان‌ این‌ دو نوع‌ آدم‌ را به‌ وجود آورده‌ و او را شاخص‌ و میزان‌ و مرجع‌ قرار داده‌ و دو طایفه‌ جنّیان‌ و فرشتگان‌ را با او مربوط‌ ساخته‌ و امر كرده‌ كه‌ هردو مسخّر به‌ ارادة‌ آدم‌ باشند زیرا منظور از سجدة‌ فرشتگان‌ و یا جنّیان‌ همین‌ شكل‌ سجدة‌ معمولی كه‌ پیشانی خود را همراه‌ شش‌ موضع‌ دیگر از بدن‌ روی زمین‌ بگذارند، نیست‌ بلكه‌ این‌ سجده‌ به‌ معنای تسلیم‌ و تسخیر است‌. آنچنانكه‌ خداوند میفرماید:  «والشمس‌ والقمر بحسبان‌ والنجم‌ والشجر یسجدان‌» . مسلماً ستارگان‌ و درختان‌ تسلیم‌ اراده‌ خدا و در اختیار او هستند نه‌ اینكه‌ مانند انسانها سجده‌ كنند و سجدة‌ انسانها هم‌ به‌ این‌ كیفیت‌ مقدمة‌ تسلیم‌ و تسخیر او در برابر اراده‌ خداوند متعال‌ است‌ و از این‌ نظر كه‌ آدم‌ خلیفة‌ خداست‌، بایستی تمامی ماسویاللّه‌ در اختیار آدم‌ باشند و آدم‌ در اختیار خدا آنچنانكه‌ در مسائل‌ معراج‌ رسول‌اللّه‌ (ص‌)  آمده‌ كه‌ خداوند میفرماید: همه‌ كس‌ و همه‌ چیز را برای تو خلق‌ كردم‌ و تو را برای خودم‌. بنابراین‌ با حساب‌ خلافت‌ آدم‌ لازم‌ است‌ فرشتگان‌ و جنّیان‌ كه‌ دو عامل‌ و یا شاخص‌ طبیعت‌ هستند آدم‌ را سجده‌ كنند یعنی تسلیم‌ و مسخّر او باشند. از طرف‌ دیگر آیا جنّ و ابلیس‌ هم‌ در ذات‌ خود افراد و اشخاص‌ هستند هركدام‌ صاحب‌ هیولا و قامت‌ و جدای از یكدیگر، صاحب‌ مشخصّات‌ مخصوص‌؟ اگر آنها از جنس‌ همین‌ انسانها و دارای شعور و ادراك‌ و آماده‌ برای تكامل‌یابی و تكامل‌پذیری، با همین‌ مشخصّاتی كه‌ انسانها هستند، باشند كه‌ در این‌ صورت‌ آنها انسانند و با انسانها فرقی ندارند و مكلّف‌ به‌ تكالیف‌ الهی و اگر در این‌ مشخصّات‌ و امتیازات‌ نیستند كه‌ بایستی آنها را موجوداتی غیرانسان‌ مانند حیوانات‌ و پرندگان‌ و حشرات‌ بدانیم‌. سوای انسان‌، حیواناتند كه‌ خدا آنها را خلق‌ كرد و چون‌ فاقد شعور انسانی هستند، فاقد تكالیف‌ انسانها هم‌ میباشند. بالاخره‌ این‌ طبیعت‌ یا در لباس‌ جمادات‌ و یا در لباس‌ حیوانات‌ و نباتات‌ و بالاخره‌ انسانها جلوه‌ میكند و سوای جماد و نبات‌ و حیوان‌ و انسان‌ چه‌ كسی با چه‌ چیزی هست‌ كه‌ مكلّف‌ به‌ تكلیف‌ الهی بوده‌ و این‌ همه‌ سروصدا به‌ راه‌ انداخته‌ و خود را رقیب‌ حیوانات‌ و فرشتگان‌ به‌ انسانها معرفی كند؟ به‌ خصوص‌ طایفه‌ای كه‌ این‌ همه‌ با انسانها عناد و دشمنی دارند و دشمنان‌ درجة‌ یك‌ انسان‌ هستند آنچنانكه‌ خداوند میفرماید: آنها ما را میبینند و ما آنها را نمیبینیم‌. درست‌ مانند این‌ است‌ كه‌ یك‌ بینا دشمن‌ نابینا باشد. این‌ نابینای عاجز در برابر آن‌ بینای توانا چه‌ كند؟  «انه‌ یرونكم‌ هو و قبیله‌ من‌ حیث‌ لاترونهم‌. انا جعلنا الشیاطین‌ اولیاء للذین‌ لایؤمنون‌» . در كتاب‌ تفسیر سوه‌ انعام‌ در باره‌ جنّ و شیطان‌ بحث‌ مفصلی آمده‌ كه‌ مختصری از آن‌ چنین‌ است‌. گفتیم‌ جن‌ به‌ دو معنی به‌ كار میرود اوّل‌، عوامل‌ مخفی كه‌ در انسان‌ وسوسه‌ ایجاد می كند و انسان‌ را به‌ ضلالت‌ و جهالت‌ می كشاند. دوّم‌، افراد مشخص‌ و معینی كه‌ به‌ نام‌ شیطان‌ و ابلیس‌ شناخته‌ شده‌ آشكارا با انسانها تماس‌ میگیرند و او را به‌ گمراهی می كشانند. عامل‌ مخفی همین‌ طبیعت‌ است‌ كه‌ در وجود انسان‌ نمود و نمایش‌ كامل‌ دارد و براساس‌ رابطه‌ عجیبی كه‌ بین‌ انسان‌ و طبیعت‌ برقرار شده‌، كششها و جاذبه‌هائی پیدا میشود كه‌ انسان‌ در برابر این‌ كششها و جاذبه‌ها در نوسان‌ است‌ كه‌ آیا تسلیم‌ طبیعت‌ شود یا طبیعت‌ را تسلیم‌ خود كند. با این‌ حساب‌ آن‌ عوامل‌ مخفی و همین‌ كششها و جاذبه‌ها كه‌ گاهی در انسان‌ حرص‌ و طمع‌ ایجاد نموده‌ و گاهی او را به‌ ترس‌ و وحشت‌ میاندازند، به‌ نام‌ جنّ شناخته‌ میشود. خداوند به‌ انسانها میگوید كه‌ در خط‌ زندگی و حركت‌ شما به‌ سوی مقصد نجات‌ و سعادت‌، هزاران‌ راهزن‌ خطرناك‌ هست‌ كه‌ ممكن‌ است‌ شما را به‌ هلاكت‌ بكشانند. برای نجات‌ از آن‌ جاذبه‌ها و راهزنان‌ به‌ خدا پناهنده‌ شوید. امّا جنّ و شیطان‌ در معنای دوم‌ انسانهایی هستند كه‌ در حركت‌ و فعالیت‌ اسیر همان‌ كششها و جاذبه‌ها شده‌ سعی میكنند افراد دیگر را در خط‌ حركت‌ خود كه‌ خط‌ كفر و گناه‌ است‌ قرار داده‌ و آنها را مانند خود به‌ هلاكت‌ بكشانند. مثلاً زن‌ و مردی كه‌ تحت‌ تأثیر جاذبة‌ یكدیگر قرار گرفته‌اند، به‌ هلاكت‌ كشیده‌ میشوند و در نتیجه‌ در خط‌ عمل‌ نامشروع‌ قرار میگیرند. دوست‌ دارند كه‌ تمامی افراد جامعه‌ در شكل‌ آنها و مانند آنها باشند تا حركت‌ خلاف‌ حركت‌ جامعه‌ از آنها احساس‌ نشود و بین‌ آنها و جامعه‌ برخورد به‌ وجود نیاید. انسانهای كافر و فاسق‌ كه‌ در اثر همان‌ وسوسه‌ها و جاذبه‌ها به‌ كفر و گناه‌ مبتلا شده‌اند سعی میكنند تمامی مردم‌ را به‌ كفر و گناه‌ بكشانند تا اولاً از حركت‌ در این‌ خط‌ بتوانند آنها را استثمار نموده‌ و ثانیاً محیط‌ یكدست‌ و یكنواختی بسازند كه‌ مخالفتی احساس‌ نشود كه‌ موجبات‌ رنج‌ و زحمت‌ آنها را فراهم‌ كند. پس‌ در اینجا دو عامل‌ بزرگ‌ تهدیدگر حركات‌ تكاملی انسان‌ میگردد. اوّل‌ نفس‌ امّاره‌ در ارتباط‌ با مناظر و مظاهر طبیعت‌ و دوّم‌ انسانهای اسیر و مبتلا در مقتضیات‌ و عوامل‌ طبیعت‌ كه‌ به‌ كفر و گناه‌ كشانیده‌ شده‌ اند. اگر درست‌ به‌ وضعیت‌ این‌ دو عامل‌ دقّت‌ كنیم‌ خواهیم‌ دید كه‌ هردو از رحمت‌ خدا دور مانده‌، یأس‌ و ناامیدی ذاتی و وجودی پیدا كرده‌اند زیرا مثلاً نفس‌ امّارة‌ انسان‌ كه‌ صاحب‌ غریزه‌ و مقتضیات‌ است‌ و یا مناظر و مظاهر طبیعت‌ كه‌ در انسان‌ جاذبه‌ و اقتضا ایجاد میكند، هردو با اقتضای خود اولاً گرفتار عصیان‌ و طغیان‌ وجودی بوده‌، كمتر حاضر به‌ تسلیم‌ در برابر اراده‌ خدا هستند و ثانیاً با اقتضای ذاتی خود و حركت‌ براساس‌ آن‌ اقتضا نمیتوانند لطف‌ و رحمت‌ خدا را به‌ سوی خود جلب‌ و جذب‌ كنند. مثلاً انسان‌ از مسیر شهوت‌ و غضب‌ كه‌ دو اقتضای درونی و ذاتی اوست‌ نمیتواند لطف‌ و رحمت‌ خدا را به‌ سوی خود جلب‌ كند مگر اینكه‌ این‌ دو اقتضا را سركوب‌ نموده‌ در اطاعت‌ خدا قرار گیرد. بنابراین‌، ماده‌ كه‌ منشأ پیدایش‌ غریزه‌ها و مقتضیات‌ است‌ و همچنین‌ طبیعت‌ و یا نفوس‌ امّارة‌ انسانها كه‌ از آنها سلب‌ اراده‌ و اختیار نموده‌، هردو براساس‌ اقتضای ذاتی خود ابلیسند و ابلیس‌ یعنی موجود مأیوس‌ و منقطع‌ از رحمت‌ خدا. انسان‌ در اسارت‌ مقتضیات‌ نفس‌ امّاره‌ از رحمت‌ خدا منقطع‌ میشود و جنّ و شیطان‌ شناخته‌ میشود و همین‌ انسان‌ در سركوبی این‌ مقتضیات‌ و تسلیم‌شدن‌ به‌ امر و نهی الهی یا حركت‌ در مسیر علم‌ و دانش‌ میتواند نفس‌ امّاره‌ خود و عوامل‌ طبیعت‌ را مهار كند كه‌ از آن‌ مهار و تسخیر به‌ سجدة‌ فرشتگان‌ تعبیر شده‌ است‌. براین‌ اساس‌ اگر انسان‌ در اسارت‌ هوای نفس‌ و یا مقتضیات‌ طبیعت‌ كه‌ عوامل‌ وسوسه‌گر میباشند، قرار بگیرد جنّ و ابلیس‌ شناخته‌ شده‌ و حیوان‌ طغیانگر و سركشی بیشتر نخواهد بود و بر طبق‌ آیات‌ قرآن‌ انسان‌ اسیر نفس‌ از حیوانات‌ بدتر و پست‌تر است‌ و هرگز موجود مصطفی’ و منتخب‌ خداوند متعال‌ نخواهد بود. زیرا خداوند در معرفی انسانهای اسیر نفس‌ و عوامل‌ طبیعت‌ میگوید:  «اولئك‌ كالانعام‌ بل‌ هم‌ اضل‌».  ولیكن‌ همین‌ انسان‌ اگر نفس‌ امارة‌ خود و سایر عوامل‌ را در خط‌ اطاعت‌ خدا قرار دهد كه‌ خود مطیع‌ خدا شود، خداوند از مسیر همین‌ اطاعت‌ فرشتگان‌ و طبیعت‌ را در اختیار او و تحت‌ تسخیر او قرار میدهد. در این‌ صورت‌ و بااین‌ ویژگی انسان‌ موجودی مصطفی’ و منتخب‌ خدا میگردد و این‌ انتخاب‌ متوقف‌ براین‌ نیست‌ كه‌ هزاران‌ انسان‌ نظیر و نمونه‌ او باشند و خدا این‌ یك‌ فرد را از میان‌ آنها انتخاب‌ كند. گزینش‌ خداوند نظیر انتخابات‌ انسان‌ نیست‌ كه‌ فردی از میان‌ افراد باشد بلكه‌ فرد منتخب‌ خدا همان‌ انسانی است‌ كه‌ تسلیم‌ ارادة‌ خدا میشود و در خط‌ تكامل‌ قدم‌ برمیدارد كه‌ در این‌ صورت‌ مشمول‌ فیض‌ الهی گردیده‌ روح‌ ایمان‌ و تقوا در او دمیده‌ میشود و با این‌ خاصیت‌ مورد اصطفای الهی قرار میگیرد اگرچه‌ یك‌ نفر باشد. زیرا بر همین‌ یك‌ نفر هم‌ حالات‌ مختلفی میگذرد كه‌ با آن‌ حالات‌ در درجات‌ مختلفی قرار میگیرد كه‌ در یكی از آن‌ درجات‌، فردی منتخب‌ و مصطفی خواهد بود. (تفسیر سوره کهف)