اخلاق جمع کلمۀ خُلق، از ریشۀ خَلق و خِلقت، دلالت دارد بر نمایش دادن آنچه در خلقت انسان نهفته شده است؛ یعنی انسان آنچنان خود را بروز بدهد و به نمایش بگذارد که خلق شده است. در این رابطه، «خُلق و اخلاق» به نمایش گذاشتن جُنگی از خلقت است. انسان با اخلاق و رفتار خود خلقت و فطرت خود را به نمایش میگذارد و آنچه در نهاد و فطرت خود دارد به دیگران نشان می دهد. پس در واقع خُلق و اخلاق به نمایش گذاشتن خلقت است که کلمۀ اخلاق و خُلق به خوب و بد تعریف می شود. اگر خُلق به معنای به نمایش گذاشتن خلقت است چگونه میشود که خلقت انسان که در واقع خوب است، نمایش بد داشته باشد با اعتراف به این که انسان در خلقت خود کامل است و خداوند در بهترین قالب و هندسه و عالی ترین صورت انسان را آفریده است؟ اگر یک چنین بدیها و طینت های بد و یا هندسۀ غلط در خلقتِ انسان وجود ندارد و انسان، صد درصد در آفرینش خود پاک و مجهّز است چگونه می تواند نمایش بد و غلط داشته باشد تا در نتیجه، به سوء خُلق و خُبثِ طینت شناخته شود، بلکه لازم است قهراً و اجباراً بر پایۀ خلقتِ کامل و مجهّزِ خود و بر منوالِ احسن التّقویم که خداوند خلقت او را وصف میکند، همه جا صددرصد نمایش نیکو داشته باشد زیرا انسان و هر مخلوقی قدرت ندارد که برخلافِ اقتضای خلقت و فطرتش خود را نمایش دهد. پس چگونه ممکن است از این انسان با احسن التّقویم و صد در صد نیک و مجهّز به تمام نیکی ها ، عمل بد سر زند و سوء خلق داشته باشد تا مأموریت پیدا کند از شّر سوء خُلق به پناه خدا برود تا حسن خُلق پیدا کند؟ جواب این است که انسان در دو مرحله موجودیت پیدا می کند و به کمال میرسد: مرحلۀ اوّل، خلقت. مرحلۀ دوّم، تربیت و حرکت در مسیر خلقت. انسان در صورتی به کمال مطلق می رسد که این دو مرحله را به نحو احسن و اکمل طی کند و به ثمر برساند. اگر در خلقت، پاک و مجهّز باشد ولیکن در تربیت و حرکت اشتباه کند، در ضلالت و گمراهی قرار می گیرد. مانند طیارۀ مدرن و مجهّزی که در بیراهه حرکت می کند و عاقبت خود و سرنشینان خود را به هلاکت می اندازد. در این جا پس از آن که سقوط و هلاکت سرنشینان هواپیما را بررسی کنند خواهند دانست که این هلاکت، نتیجۀ حرکت غلط و مسیر اشتباه بوده است. در نتیجه، رانندۀ هواپیما را مجازات می کنند که چرا از خط منحرف شده است. انسانها درست مانند همین صنایع ماشینی هستند که در دو مرحله فعالیت میکنند. ضرر و زیانی که متوجۀآن ها می شود نتیجۀ اشتباه در یکی از دو مرحلۀ است. مرحلۀ اوّل، خلقت کامل و مجهّز، و مرحلۀ دوّم حرکت و تربیت کامل و مجهّز تا وصول به مقصد. اگر انسان بتواند این دو مرحله را به نحو احسن و اکمل به انتها برساند بدون این که کوچک ترین شّر و فسادی و یا کفر و گناهی از او سر زند به نتیجۀ مطلوب میرسد. خلقت و آفرینش به ارادۀ خداوند متعال انجام می گیرد ولیکن حرکت و تربیت، گاهی به اراده و آزادی انسان و گاهی به ارادۀ خداوند متعال واقع می شود. در حدیث مشهور از رسول خدا است که فرمودند: هر انسانی بر اساس نقشۀ قرآن و اسلام ساخته میشود و فطرت او مطابق اسلام است الا اینکه پدر و مادرش در اثر تربیت غلط او را به یهودیت و نصّرانیت و مجوسّیت می کشانند و منحرف می کنند. پس این حدیث هم مطابق آیه دلالت میکند بر این که انسان در فطرت و خلقت خود یک قرآن و اسلام مجسم است. همانطور که در صنایع انسانی، مثلا صنعت دارو، مهندس سازنده آنچنان که دارو را ساخته است دستور مصرف آن را می دهد و مطابق ساخت و صنعت دارو، قانون گذاری می کند و همراه هر صنعتی دفترچه ای هم صادر می کند خداوند متعال هم همراه صنعت انسان و خلقت او دفترچه ای به نام قرآن صادر کرده و انسان را آنچنان که ساخته، امر و نهی کرده است. امّا نمونه های عملی بر پایۀ فطرت، حرکت و تربیت پیغمبران است. مسلما پیغمبران برای رسیدن به علم و نبوت استاد بشری و انسانی نداشته اند و هرگز در عالم دانشگاهی به وجود نیامده که پیغمبر تربیت کند و به او مأموریت الهی بدهد. تمامی پیغمبران از مکتب طبیعت و در ارتباط با خدا پیدا شده اند. پیغمبران غالبا در بیابان ها همراه شغل گوسفندداری و یا کشاورزی به مقام نبوت رسیده اند. کتاب فطرت و طبیعت خود را خوانده اند و از خط فطرت به خدای خود مربوط شده اند و در همین ارتباط از خدا و طبیعت علم و دانش آموخته اند و به مقام نبوت رسیده اند. بهترین معلم و آموزگار بشر شناخته شده و بهترین درس ها و قانون ها و روش های زندگی را به وجود آورده اند؛ و مخصوصا آخرین آنها حضرت خاتم الانبیاء ص که فقط در بیابان و کوه و صحرا به تفکر مشغول بوده است. رسول خدا هر روز از شهر مکه خارج شده به طرف کوه حراء و غار ثور میرفت و در میان کوه ها و وادی ها کتاب طبیعت را می خواند. در ارتباط با ستارگان و خدای ستارگان تفکر می کرد تا بالاخره به نبوت مبعوث شد و یک چنین کتابی به نام قرآن به بشریت تقدیم کرد. کتاب او فاتح تمام درهای عالم است؛ طبیعیات و انسانیات و الهیات چنان که هست گفته و نوشته شده است. چنین انسان هائی به نام پیغمبر یا امام، از مکتب خدا و طبیعت فارغ التحصیل شده اند. استاد بشری ندیده و نداشته اند و در عین حال کاملترین علم ها و دانش ها را به وجود آورده اند. پیغمبران نمونه های عینی و عملی کتاب فطرت و طبیعت هستند. پس دلائل عقلی و نقلی و نمونه های عینی هرکدام دلالت دارد بر این که انسانها در خلقت کامل و مجهّز هستند و در آفرینش آنها عیب و نقصی به وجود نیامده، و اگر هم گاهی خداوند متعال انسانی را ناقص بیافریند، آن چنان که نابینا متولد شود یا اختلال مغزی داشته باشد خداوند تکلیف را از یک چنین انسانی برمی دارد. یک چنین انسان هائی را ناقص به نمایش می گذارد تا معانی نقص و کمال در نظر مردم کاملا مشهود و معلوم گردد. پس هرگز دلیل عقلی یا نقلی و یا نمونه های عینی و عملی نداریم که دلالت کند بر نقص فطرت و خلقت انسان و هندسۀ وجود. از این جا کشف می کنیم که تمامی عیب و نقص ها، شّر و فسادها و کفر و گناه ها از خط حرکت و تربیت انسان پیدا می شود نه از خلقت و فطرت او. (شرح دعای مکارم الاخلاق)