بین علما و دانشمندان بحث است که آیا خوب واقعی یا بد واقعی هست یا نیست و این بدی ها و خوبی ها، خوب و بد فرهنگی است نه خوب و بد واقعی؟ می گویند بد واقعی نیست، خوب واقعی هم وجود ندارد، بلکه یک چنین فرهنگی در جامعه خاصی پیدا شده که می گویند ظلم به مردم و اذیت و آزار آنها بد است. احسان به مردم و خدمت به آنها خوب است، محبت به مردم برابر عداوت به مردم مساوی است والا یک چنین حقیقتی نیست که ظلم حقیقتا بد باشد و عدالت و احسان حقیقتا خوب باشد. حسن و قبح واقعی آن را می گویند که هم در نظر خدا قبیح باشد و هم در نظرخلق خدا. حسن و قبح فرهنگی این است که در بعضی مکتب ها چنین حسن و قبحی باشد ظلم را قبیح بدانند و عدالت را نیکو بدانند و باز بعضی مکتب ها بین ظلم و عدالت فرقی نگذارند. آیا بد و خوب واقعی عمومی همگانی در سراسر عالم هست یا نیست؟ بین علما اختلاف است . مسلم است که بدی ها وخوبی ها در ارتباط با انسانها و نفع وضررآنها از اعمال بد و خوب تحقق پیدا می کند. اگر انسان در عالم نبود بد و خوبی هم وجود نداشت. ظلم و عدالت هم قابل ظهور نبود. نفع و ضرری هم در کار نبود زیرا این بدی ها و خوبی ها از نظر این که نافع به ذات مقدس خدا و یا فرشتگان باشد در حد صفر است یعنی هیچ کس نمی تواند به خدا و فرشتگان بد کند و یا بد بگوید. هیچکس نمی تواند به خدا و فرشتگان ضرری بزند و یا نفعی به آنها برساند تا بگوییم هر عملی که نافع به حال خدا و فرشتگان باشد خوب است و هرعملی که مضر به خدا و فرشتگان باشد بد است. اما در ارتباط با حیوانات و جمادات و نباتات هم فرهنگ بدی و خوبی و یا نفع و ضرر قابل تصورنیست تا بگوییم فلانی به آن حیوان ستم کرده و یا به حیوان دیگرخدمت نموده چون خدمت کرده است عمل خوبی انجام داده و چون ستم کرده است عمل بد . پس لازم است درندگان محکوم شوند که چرا حیوانات ضعیفتر ازخود را می درند و می خورند و یا حیوانات محکوم شوند که چرا علف ها را پایمال می کنند و یا می خورند. اگر درندگان محکومیت پیدا کنند پیش از آنها خدا محکومیت پیدا می کند که از یک طرف درنده حریص با نیش و ناخن آفریده و از طرف دیگر آهو با گوشت لذیذ و لطیف. پس فرهنگ خوبی و بدی در ارتباط با جمادات و نباتات وحیوانات هم قابل تصورنیست. اگرگاهی میگویند بد کردی که حیوانی را اذیت کردی و یا درختی را قطع نمودی این کلمه که بد کردی از این جهت بد است که قطع آن درخت و یا اذیت کردن حیوان ضرر به جامعه انسانیت است. اگر انسانی در کارنبود که از درخت ها و حیوانات استفاده کند قطع درخت و کشتن حیوان هم مفهومی بنام بدی و خوبی نداشت . مفهوم بدی و خوبی در ارتباط با انسان قابل تصور است . تنها محور و مرجعی که تمامی آنچه در عالم است در ارتباط با آن مقایسه می شود که اگر نافع به حال انسان و انسانیت باشد خوب است و اگر مضر به حال او باشد بد است. این تنها محور فقط انسان است . انسان مالک عالم و آدم است آنچه را خدا آفریده و خواهد آفرید تمامی این آفریده ها به این منظور خلق می شوند که نافع به حال انسان باشند. فقط انسان است که می تواند از آنچه هست استفاده کند و یا از کسی و چیزی متضرر شود. مفهوم بدیها وخوبیها وحسن و قبح ها در ارتباط با انسان حقیقت پیدا می کند. میگوییم ظلم قبیح است, دروغ قبیح است.چرا قبیح است چه فرقی دارد دروغگویی با راست گویی ویا ظلم با عدالت ؟ بدلیل اینکه دروغ مضربه حال انسان وجامعه است کسی که دروغ میگوید با دروغ خود انسانی را متضرر میکند وبا محرومیت روبرومیکند به کسی که راست میگوید با راستگویی خودش به جامعه وانسان آرامش واطمینان میدهد یا مثلا میگوییم نجاسات بد است, مردارکه می گندد بد است وکثافات دیگرازاین قبیل . چرا بداست برای اینکه مضربه جامعه انسانیت است وچرا گوشت گوسفندوحلال گوشتهای دیگرخوب است؟ برای اینکه نافع به حال انسان وبشریت است ولیکن همان مردارها ویا کثافات دیگربرای اینکه طعمه بعضی حیوانات میشود ویا تبدیل به کود زراعت میشود نافع است وخوب است. پس هرچیزی که مضر به جامعه انسانیت باشد بد است و حرام است و اگر نافع باشد خوب است و حلال است . پس ما بد و خوب واقعی داریم که همه کس از آن تنفردارند و خدا و خلق خدا آن را بد می دانند و آن اعمال بدی است که مضر به جامعه بشریت می باشد و باز اعمال خوبی داریم که خدا و خلق خدا آن را خوب می دانند و آن اعمالی است که نافع به جامعه بشریت می باشد. خوبی ها و بدیها در متن خلقت و طبیعت یکسان است ولیکن در ارتباط با انسان مفهوم و مصداق پیدا می کند و واقعیت و حقیقت می یابد. علماء شیعه قائل به حسن و قبح واقعی و ذاتی هستند، ولیکن علماء غیرشیعی می گویند حسن و قبح ذاتی وجود ندارد بلکه قبیح آن است که خدا آن را نهی می کند و غیرقبیح آن است که خدا به آن امر می کند. آنها حسن و قبح را تابع امر و نهی خدا می دانند نه مطابق واقعیت و حقیقت. علماء اهل سنت که حسن و قبح اعمال را تابع امر و نهی خدا می دانند هیچ کس را در عالم گنهکار نمی شناسند. عقیده دارند که هرکسی در رأس حکومت و یا در رأس مذهب قرارگرفت او اولی الامراست. مجتهد است و آنچه امر کند امر خداست و آنچه نهی کند، نهی خداست. ولیکن شیعیان می گویند اعمال در جنسیت خود بد و خوب دارد. اعمال بد اعمالی است که فساد بوجود می آورد و هرگز خدا امر به فساد نمی کند. اعمال خوب اعمالی است که صلاح بوجود می آورد و خدا از عمل مصلحت آمیز نهی نمی کند بلکه امر می کند. ولیکن مسئله مهم همین است که در خلقت و طبیعت چیزی نیست که بد باشد، هرچه هست خوب است ولیکن در ارتباط با انسانها که نافع است یا مضر است. اگر انسان در عالم نباشد حسن و قبحی هم وجود ندارد. مثلا می گویند اعضاء بالا تنه انسان لازم است آشکارگردد. همه کس صورت انسان را ببینند زیرا صورت انسان یک منظره زیبایی می باشد اما عورت انسان لازم است پوشیده باشد. آشکار نمودن آن قبیح است با این که اعضای بالا تنه انسان با اعضاء پایین تنه انسان فرقی ندارد هردو به اندازه هم لازمند. آن قدرکه گوش و زبان و چشم و صورت لازم است، عورت انسان هم درخلقت لازم است. اگر انسانی بدون عورت خلق شود یک مخلوق ناقص است. پس حسن ظاهری صورت و قبح ظاهر شدن عورت مربوط به خلقت این عضو نیست بلکه مربوط به ظهور در برابر انسان و یا عدم ظهور در برابر انسان است. اگر انسان نباشد حسن و قبحی در عالم وجود ندارد. در اینجا عقل انسان قضاوت می کند که انسان در علم و عمل نافع به حال خود و مردم می باشد. هرعلم و عملی که نافع به حال انسان و بشریت است خوب است و عقل انسان قضاوت به خوبی آن می کند و در اصطلاح قرآن آن را عمل صالح می نامند و باز هرعلم و عملی که مضر به حال انسان باشد بد است. عقل انسان، انسان را ازآن نهی می کند هرچند به اقتضای جهل خود مرتکب می شود. مدرک بدی و خوبی اعمال و اقوال، مفید و نافع بودن به حال انسان یا مضر بودن به حال انسان است. آیا یک نفر انسان در حالات تک و تنهایی مثلا در بیابان که با کسی و چیزی روبرو نیست فقط خودش تنها زندگی می کند می تواند عمل خیری و یا شری انجام دهد؟ خیر و شر در آنجا وجود ندارد. به محض این که با انسانی و یا موجود عاقل و عالمی روبرو می شود دو حالت و دو عمل خیر و شر پیدا می شود. اگر با قیافه باز با آن انسان روبرو شود عمل او خیر است و اگر با قیافه غضبناک و خشن روبرو شود عمل او شرّ است. پس عقل اقتضا می کند که عمل و اقوال انسان همه جا نافع باشد ولیکن جهل به نفع و ضرر اعمال و اقوال کاری ندارد. (کتاب غیب و شهود)