پیدایش‌ هر پدیده ‌ای‌ منوط‌ و مربوط‌ به‌ 4 اصل‌ است.‌ اصل‌ اول،‌ آفریننده‌ یا علت‌ فاعلی.‌ اصل‌ دوم‌، مواد اولیه‌ و مصالح‌ ساختمانی‌ یا علت‌ مادی.‌ اصل‌ سوم‌، علت‌ صوری‌ و اصل‌ چهارم‌ علت‌ غائی است‌ یعنی‌ هدف‌ آفریننده‌ از آفرینش‌ و ثمره‌ای‌ كه‌ از اشیاء و اشخاص‌ پیدا می‌شود. این كه‌ انسانها در سئولات‌ خود می ‌پرسند این‌ درخت‌ چرا و به‌ چه‌ منظوری‌ ساخته‌ شده‌ و یا آدم‌ چرا او به‌ چه‌ منظوری‌ خلق‌ شده‌ یا می ‌گویند هدف‌ سازنده‌ از ساخت‌ این‌ ماشین‌ آلات‌ چه‌ بوده‌ ، در پاسخ‌ به‌ این‌ سئوالات،‌ فواید و نتایجی‌ از هر مخلوقی‌ پیدا می ‌شود كه‌ علت‌ غائی‌ نام‌ دارد، یعنی‌ آخرین‌ ثمره‌ و نتیجه‌ خلقت‌ و اما اصل‌ سوم‌ آفرینندة‌ عالم‌ است‌ كه‌ دو اصل‌ اول‌ و دوم‌ را ایجاد می ‌كند و از آنها این همه‌ خلایق‌ را می ‌سازد. می‌ توانیم‌ انسان‌ را نمایشگر این‌ اصول‌  سه‌ گانه‌ بشناسیم‌. ماده‌ و روح‌ خودبخود به‌ طور تصادفی‌ ارتباط‌ و اتصال‌ به‌ یكدیگر و قابل‌ شكل‌گیری‌ نیست.‌ اگر ما ذرات‌ عالم‌ را به‌ دانه‌ های‌ تسبیح‌ تشبیه‌ كنیم‌ و روح‌ استمساك‌ را كه‌ این‌ ذرات‌ را بهم‌ متصل‌ می‌ كند مثل‌ نخ‌ تسبیح‌ بدانیم‌ این‌ دانه‌ ها اگر میلیونها سال‌ كنار یكدیگر باشند به هم ارتباط‌ پیدا نمی‌ كنند. یك‌ اصل‌ دیگری‌ كه‌ غیر آنها و در خارج‌ از وجود آنها باشد لازم‌ است‌ كه‌ با علم‌ و دانش‌ خود دانه ‌های‌ تسبیح‌ را كنار هم‌ به‌ یكدیگر ارتباط‌ دهد و از آنها شكلی‌ بسازد كه‌ آن را تسبیح‌ می ‌نامند. اگر ‌ تمام‌ عالم‌ باد و باران‌ باشد و یا طوفان‌ و چیزهای‌ دیگر ممكن‌ نیست‌ این‌ خاك ها و آب ها خودبخود بدون‌ علم‌ عاملی‌ كه‌ غیر از آنها و در خارج‌ وجود آنها باشد به‌ هم‌ مربوط‌ شوند و از این‌ ارتباط‌ و اتصال‌، شكلی‌ به‌ صورت‌ گیاه‌ و علف‌ و انسان‌ یا حیوان‌ پیدا شود. كسانی كه‌ پیدایش‌ جهان‌ و انسان‌ را خودبخودی‌ می دانند و آن را تصادف‌ و اتفاق‌ تلقی‌ می‌ كنند بسیار در اشتباهند. چنان‌ حرفی‌ می ‌زنند كه‌ هرگز در تاریخ‌ و طبیعت‌ نمونه‌ ندارد. به‌ قول‌ دانشمندی‌ كه‌ برای‌ ردّ قانون‌ تصادف‌ و اتفاق‌ می ‌گوید اگر ما ده‌ تا سكّة‌ یك‌ ریالی‌ با نمره‌ های‌ از یك‌ تا ده‌ را در كیسه ‌ای‌ بریزیم‌ پس‌ از آن‌ دست‌ خود را به‌ داخل‌ كیسه‌ ببریم‌ و چنان‌ به‌ ترتیب‌ برداریم‌ كه‌ شماره ‌ها به‌ ردیف‌ و بدون‌ اشتباه‌ از یك‌ تا ده‌ در اختیار ما قرار بگیرد این‌ احتمال‌ یك‌ درصد است‌ یعنی‌ ممكن‌  است‌ صد مرتبه‌ نمره ‌ها اشتباه‌ باشد و یك‌ مرتبه‌ اتفاقی‌ درست‌ باشد هر چه‌ تعداد واحدها بیشتر باشد احتمالات‌ به‌ توان‌ همان‌ واحدها افزایش‌ می ‌یابد و شاید هم‌ ممكن‌ نباشد ظرف‌ میلیونها سال‌ كسی‌ بتواند از این‌ اقیانوس‌ نامتناهی‌ همان‌ نمره‌ یا واحدی‌ را بردارد كه‌ مطلوب‌ نظرش‌ بوده‌ است‌. هرگز به‌ اتفاق‌ و تصادف‌ چیزی‌ ساخته‌ نمی ‌شود كه‌ عقلایی‌ و قابل‌ استفاده‌ باشد مثلاً جام‌ آینه ‌ای‌ را به‌ دست‌ بگیرید از بالای‌ پشت‌ بام‌ آن را روی‌ سنگی‌ بیاندازید تا خرد شود این‌ جام‌ به‌ صورت‌ چندین‌ هزار قطعة‌ ریز و درشت‌ درمی‌ آید و شما نمی ‌توانید قطعه ‌ای‌ پیدا كنید كه‌ به‌ درد شیشه ‌كاری‌ و آینه‌ كاری‌ بخورد زیرا برای‌ ساخت‌ هیچ‌ یك‌ از این‌ قطعات‌ علم‌ و قانون‌ و هندسه ‌ای‌ به‌ كار نرفته‌ بلكه‌ خودبخود و به‌ تصادف‌ خرد شده‌ است‌ گرچه‌ همین‌ خرد شدن‌ به‌ ارادة‌ یك‌ عامل‌ بوده‌ است‌ یعنی‌ همان‌ كسی‌ كه‌ جام‌ را روی‌ سنگ‌ انداخته‌ است‌ ولیكن‌ اگر همین‌ جام‌ را به‌ دست‌ مهندسی‌ دانا و توانا بدهید و از او خواهش‌ كنید كه‌ آن را به‌ هزار قطعة‌ مثلث‌ یا مربع‌ شكل‌ قابل‌ استفاده‌ تنظیم‌ كند این‌ مهندس‌ با علم‌ خود جام‌ آینه‌ را به‌ قطعات‌ خواسته‌ شده‌ تقسیم‌ می‌ كند حالا شما در نظام‌ طبیعت‌ نگاه‌ كنید اصول‌ اولیه‌ طبیعت‌ كه‌ ماده‌ و روح‌ باشد یا ماده‌ و نور و نیرو نظیر همان‌ جام‌ است‌ آیا خودبخود از آسمان‌ به‌ زمین‌ افتاده‌ و به‌ این‌ صورت ها در آمده‌ است؟‌ البته‌ ممكن‌ نیست.‌ با این كه‌ همان‌ خرد شدن‌ جام‌ هم‌ یك‌ عاملی‌ لازم‌ دارد كه‌ جام‌ را از دست‌ خود رها كند. نظام‌ عالم‌ آنچنان‌ دقیق‌ و عجیب‌ است‌ كه‌ انسانها این همه‌ در ظاهر و باطن‌ آن‌ كاوش‌ و كوشش‌ كرده‌ اند با چشم‌ های‌ مسلح‌ خود به‌ عمق‌ ماده‌ و به‌ فضای‌ آسمانها راه‌ یافته‌ اند و به چیزی‌ برخورد ننموده ‌اند كه‌ بدون‌ قواره‌ یا بدون‌ حساب‌ و هندسه‌ باشد در ظاهر عالم‌ منظومة‌ شمسی‌ را می‌ بینند كه‌ چگونه‌ كرات‌ و سیارات‌ در شعاع‌ خورشید گردش‌ و چرخش‌ دارند و از نور خورشید استفاده‌ می كنند و خود را و موجودات‌ داخلی‌ خود را می ‌پرورانند در دل‌ ذرات‌ و اتم ‌ها نیز بهمین‌ كیفیت‌ نظام‌ عجیبی‌ حكمفرماست‌. این همه‌ شكل ‌ها و قیافه‌ مثل‌ گل ها و میوه‌ها و حشرات‌ و  حیوانات‌  هر كدام‌ با هندسة‌ عمیق‌ و عجیبی‌ ساخته‌ شده ‌اند به‌ طوری كه‌ اگر ذرّه ‌ای‌ از ذرات‌ وجودی‌ آنها جابجا شود نظامش‌ به‌ هم‌ می ‌خورد. این ها همه‌ برهان‌ این‌ حقیقت‌ است‌ كه‌ یك‌ مهندس‌ دانا و توانا عالم‌ و كامل‌ مواد و مصالح‌ ساختمانی‌ عالم‌ خلقت‌ را به‌ این‌ صورت‌ تنظیم‌ می‌ كند و از اصولی كه‌ فاقد حیات‌ و شعور هستند و فاقد علم‌ و دانش‌ می‌ باشند، این همه‌ حیات‌ و شعور به‌ وجود می‌ آورد و انسانهای‌ دانا و توانا كه‌ با علم‌ و دانش‌ خود از خدای‌ خود تقلید می ‌كنند مانند او بدایع‌ صنایعی‌ می‌ سازند. چقدر بی ‌شعورند انسانهایی‌ كه‌ می ‌گویند طبیعت‌ بی‌شعور، انسان‌ دانا و با شعور ساخته‌ است، یعنی‌ طبیعتی‌ كه‌ از علم‌ بهره ‌ای‌ ندارد چگونه‌ می ‌تواند موجودات‌ را ماهرانه‌ و عالمانه‌ بسازد، چگونه‌ می ‌تواند به‌ انسان‌ و حیوانی‌ كه‌ جزئی‌ از طبیعت‌ بی ‌شعورند دانایی‌ و توانایی‌ بدهد؟ آیا از عدم،‌ وجود قابل‌ ظهور است‌ یا از تاریكی‌ و روشنایی‌ یا از ضعف‌ و ناتوانی‌ قدرت‌ و توانایی‌ جواب‌ همة‌ این‌ سئوالات‌ منفی‌ است‌ طبیعتی‌ كه‌ فاقد علم‌ و شعور است‌ چطور می‌ تواند افراد و اجزاء خود را منظم‌ و باشعور بسازد و مخصوصاً انسانی‌ خلق‌ كند كه‌ با علم‌ و شعورش‌ برگردد و بر طبیعت‌ حاكمیت‌ پیدا كند آن را زیر و رو كند و به‌ استخدام‌ خود در آورد. (کتاب خلقت عالم و آدم)