هر انسانی در حشر به انسانهای دیگر صاحب دو حقوق نسبت به دیگران است.
اول، حقوق قرار دادی از طریق معاهداتی كه با یكدیگر دارند و بر اساس همان حقوق قرار دادی به یكدیگر خدمت می كنند. مانند حقوقی كه بین زن و شوهر و یا بین صاحب كار و مزدور و سایر معاهدات اجتماعی پیدا می شود. دوم، حقوق انسانی یعنی هر انسانی به دلیل این كه انسان است، بر دیگران حق انسانیت دارد و مردم باید در حشر به او رئوف و مهربان باشند، احتیاجات او را بررسی كنند و به میزانی كه ممكن است در رفع حوائج او بكوشند. در برخورد اول، خوشكلام و خوش قیافه، در احوال پرسی و دید و بازدید، گرم و مهربان و برای رفع نیاز مادی و معنوی او مانند تعلیمات و راهنمائی ها حریص و كوشا باشند و در این خدمات، هدفی به جز جلب رضای خدا نداشته باشند. سعی كنند كه خدمت آنها توأم با امنیت بوده و موجب اذیت و یا انتظاری از خود آنها نباشد. به انسانها خدمت و احسان كنند و در انتظار این باشند كه نتائج خدمت و احسان را خداوند به او برگرداند، نه این كه در مقابل، انتظار خدمتی از انسان های مخدوم خود داشته باشد. یك چنین خدماتی كه در ضمن آن حق قرار دادی و انسانی انسانها ادا می شود، مواسات می نامند و انسان عاقل از طریق یك چنین خدمت ها، بزرگترین رقم ثروت و نعمت را در دنیا و آخرت به دست میآورد و آن ثروت بزرگ، جلب محبت انسانها و جلب رضای خدا از این طریق است. تنها نیرویی كه انسان را به چنین خدمات ارزنده وادار میكند نیروی عقل و ایمان است، زیرا نیروی عقل، نتائج یك چنین خدماتی را در دنیا و آخرت و یا تنها در زندگی آخرت كشف می كند و برای به دست آوردن همان نتایج خود را ملزم به خدمت به انسان ها و رعایت حقوق آنها می كند. نیروی ایمان هم به انسان مژده می دهد كه از ضایع شدن نتایج خدمت و هدر شدن سرمایه در راه خدمت به انسانها محفوظ است. در این راه درست مانند تاجری هست كه با سرمایه خود متاعی را خریده و صددرصد یقین دارد كه چندین برابر سرمایه خود محصول دارد ولیكن انسان بی ایمان كه اسیر مقتضیات مزاج و طبیعت نفس است و احترام به راهنمائی عقل و پیغمبران نمی گذارد، حفظ موجودیت خود را در شعاع جلب ثروت مردم و تجاوز به حقوق آنها و یا لااقل منع حقوق قراردادی و انسانی آنها می داند. او فقط و فقط سعادت خود را در جلب مال و ثروت و ضیاع زندگی خود را در خدمت به انسانها و یا بذل مال و ثروت در طریق خدمت به آنها می داند. به همین مناسبت صددرصد در حال منع اداء حقوق انسانی قرار می گیرد، بخیل و ممسك شناخته می شود. حقوق مردم را منع می كند و انسانها از او كناره می گیرند و عاقبت در وحشت و تنهائی قرار می گیرد. (کتاب شجره طوبی)