حركت انسانها در مسیر تكامل و تنزل از حركت انسانها در مسیر توالد و تناسل جدا است. بیشك انسانها همان طور كه از مسیر توالد و تناسل مانند شجره ای می رویند و شاخ و برگ پیدا می كنند، در مسیر تكامل و تمدن هم به همین كیفیت مانند شجره می رویند تا روزی كه به انتها یا به آخرین ثمره برسند. خداوند نمود انسانها و رویش آنها را به همین كیفیت به صورت شجره در سوره انشقاق ترسیم می كند. آنجا كه می فرماید: لتركبن طبقا عن طبق* یعنی طبقات انسانها مانند شجره از یكدیگر می رویند، شاخ و برگ پیدا می كنند تا به آخرین ثمره خود برسند. با توجه به كلمه «عن» كه به معنای تجاوز، یعنی به معنای خروج شیئی از شیئی دیگر است مانند خروج برگ از شاخه و خروج شاخه از شاخة بزرگتر، نشان می دهد كه انسانها همان طور كه به كیفیت توالد و تناسل از یكدیگر می رویند و شاخ و برگ پیدا می كنند، به كیفیتی كه پدر و مادرها شاخه های اصلی و فرزندان شاخه های فرعی به حساب می آیند، در مسیر علم و تمدن هم به همین كیفیت از یكدیگر می رویند. پدرها در دوران زندگی خود چگونه و چطور فكر كرده اند و مشكلات زندگی خود را به چه كیفیت حل نموده اند. آنچه از مسیر تفكر و تعلم و تجربه به دست آورده اند و زندگی خود را آزمایش كرده اند، این مجموعه علم و دانش را به فرزندان خود و نسل بعد از خود تحویل می دهند و از دنیا می روند. بنابراین نسل دوم كه علم و تجربه نسل اول و تمدن آنها را تحویل گرفته و بر پایه آن، زندگی خود را شروع می كند تا بهتر و بهتر به ثمر برساند و مشكلات زندگی خود را بیشتر حل كند، این نسل دوم تمامی نسل اول به حساب می آید. نسل اول گرچه از نظر مزاجی و بدنی از دنیا رفته اند ولیكن از نظر فكری و علم و تجربه در نسل دوم ادغام شده اند و با آنها زنده اند. به تعبیر دیگر شما اگر می گویید موجودیت هر انسانی به گوشت و استخوان است، این گوشت و استخوان مرده و به عالم خاك برگشته و اگر موجودیت هر انسانی را به علم و عقیده و دانش و تجربه می دانید، كه حق هم همین است، این موجودیت از هیچ کس نمرده و فانی نشده بلكه نسل گذشته در نسل آینده متمركز شده اند و همراه آنها در حركتند تا روزی كه به مقصد برسند. پس موجودیت و شخصیت هر انسانی به علم و دانشی است كه فراگرفته یا از مسیر تفكر و تجربه در وجود خود ذخیره نموده است. اگر انسانها را به این كیفیت در نظر بگیرید خواهید دید كه هیچ انسانی نمرده بلكه تمامی انسانها در كاروان حركات تكاملی به سوی علم و دانش زنده اند و حركت می كنند تا روزی كه به ثمر برسند. پس در اینجا تصدیق می كنید كه هر جمعیتی كه در خطوط علمی مخصوصی حركت می كنند، تمامیگذشتگان تاریخند و چنانند كه گویی هیچ کس از آنها نمرده و فوت ننموده تا جایی كه بچههای سقط شده هم در فكر پدر و مادرها یا فامیل خود زنده اند، در حركتند تا روزی كه به مقصد برسند. اگر بخواهیم موجودیت انسان های گذشته را از مسیر خطوط فكری و علمی و عقیده ای یا هنری در نظر بگیریم، خطوط حركت در ارتباط با انواع علم و هنر و عقیده بسیار متكثر و مختلف است. هزارها خط و هزارها راه، كه در این رابطه گفته اند: الطرق الی الله عدد انفاس الخلائق*، یعنی راه های به سوی خدا و حقیقت، برابر با نفوس خلایق است. هر خلقی از خلایق راهی بسوی خداوند متعال است. مثلا رشته طب و طبابت را در نظر بگیرید. انسان هایی كه حركات علمی و تجربی خود را در خط طب و طبابت شروع كرده اند و آن دانش و تجربه را تحویل آیندگان داده اند، اطبای زمان ما موجودیت تمامی اطبای گذشته اند به طوری كه هیچ طبیبی از نظر موجودیت طبی نمرده بلكه در دانشگاه ها و در فكر دانشجویان پزشكی زنده است. همین طور پادشاهان زمان، مجموعه علم و تجربه پادشاهان تاریخ یا رهبران روحانی زمان به همین كیفیت مجموعه ای از رهبران تاریخند. ولیكن ما حركت انسانها را در مسیر حق به سوی خدا و عدالت یا در مسیر باطل به سوی ظلم و جنایت در نظر می گیریم. این دو مسیر یا دو مقصد كه در انتهای این دو خط است عمومیت دارد و تمامی انسان های تاریخ را فرا می گیرد. نمی توانید كسی را پیدا كنید كه در یكی از این دو جهت حركت نكرده باشد و در خط حركت خود علم و تجربه ای به دست نیاورده باشد. به این كیفیت می توانید جمعیت زمان خود را مجموعه ای از این دو كاروان بشناسید. كاروانی به سوی خدا و حقیقت و كاروانی به سوی كفر و جنایت و می توانید هر دو كاروان را در فكر خود منظم و مجسم كنید كه به آخرین مقصد كفر و ایمان چقدر و چه اندازه راه دارند. آیا نزدیك به مقصدند یا دورند؟ (تفسیر سوره اسری – جلد یک)