خداوند متعال در اینجا الگوهایی به نام حق و باطل یا هدایتگر راه حق و نشانگر راه باطل در برابر انسان‏ها به نمایش می ‏گذارد و به انسان‏ها دستور می‏ دهد كه از این طرف به سوی علم و دانش و زندگی بهتر و به سوی حق و عدالت حركت خود را شروع كنید. به آنها وعده می ‏دهد كه اگر از این مسیر و این راه آمدید، زندگی شما هر روز بهتر و بهتر و عاقبت تبدیل به بهشت می ‏شود و اگر از حركت به سوی حق و عدالت كه در پیروی انسان‏های الگو مجسم می ‏شود خودداری كردید و خودگرا شدید، از آن زندگی عالی الهی محروم می ‏شوید و قهرا نمی‏ توانید در خط خودگرایی یا باطل‏گرایی متوقف یا ساكن بمانید. در آن راه هم اجبار به حركت و كار و كوشش پیدا می‏ كنید و مجبورید به كیفیتی كه خودتان می ‏دانید و می ‏فهمید‏ زندگی خود را شروع كنید. خداوند متعال هم برای به ثمر رسیدن این دو زندگی هر دو گروه را به مسائل مادی و معنوی مجهز می‏ كند تا به حركت خود ادامه دهند و به هدف خود نائل شوند. در ابتدای حركت، این جمعیتِ سرگردان در بیابان، نه اهل حق شناخته می‏ شوند و نه هم باطل، زیرا هنوز دعوت خدا به آنها نرسیده كه به قبول دعوت یا رد دعوت تصمیم‏ بگیرند. پس بشریت در این حال نه مؤمن شناخته می ‏شوند و نه هم كافر، تا زمانی كه منادی حق و الگوهای حق از جانب خدا برابر مردم ظاهر شوند و آنها را به سوی حق و عدالت دعوت كنند. بعد از اظهار دعوت كه حق و الگوهای حق در نظر مردم نمایش پیدا می‏ كند، عده ‏ای متمایل به حق می ‏شوند و دعوت حق را می ‏پذیرند و عده دیگر خودگرا یا باطل‏گرا می ‏شوند و از تبعیت گروه اول یا خط آنها باز می ‏مانند. در اینجا عاملی كه سبب حق‏گرایی مردم می‏ شود، خداوند آن عامل را ایمان و تقوی می ‏نامد و حق‏گراها را مؤمن می ‏شناسد. آنها را تأیید می ‏كند. عقل و علم به آنها می‏ دهد تا حقیقت انتخاب خود را درك كنند و بفهمند كه بنده مطیع خدا هستند و در شعاع هدایتِ آن الگوها آینده خوبی دارند. بر اساس همین‏ توفیق الهی، بین این دو گروه حق‏گرا یا خودگرا امتیازات روانی پیدا می ‏شود. از نظر فكری و روانی دو جنس و دو گروه می ‏شوند كه مانند دو نوع از حیوانات مثلا گرگ و گوسفند قابل حشر با یكدیگر نیستند. نیروی دفع آنها بر نیروی جذب می ‏چربد. مؤمن از نظر روانی غیرمومن را دفع می‏ كند و او را كنار می‏گذارد. غیر مؤمن هم به همین‏ كیفیت خود را آماده نمی ‏بیند كه سر یك سفره با مؤمن زندگی كند، زیرا انسان‏ها گرچه از نظر جنسی یك نوعند مانند سایر انواع حیوانات، نوعی گوسفند و نوع دیگر گاو و شتر، ولیكن از نظر روانی به دو نوع مختلفِ متباین تقسیم می ‏شوند كه قابل حشر با یكدیگر نیستند. بین آنها تباین پیدا می ‏شود. هر یك از آنها به فكر این هستند كه دیگری را از حوزه زندگی طرد كنند و ما این دو نوع انسان را كه از نظر روانی قابل حشر با یكدیگر نیستند، مؤمن و كافر می ‏نامیم‏، زیرا ایمان یك روحیه است كه در مؤمن پیدا می‏ شود، به او بصیرت و بینایی می‏ دهد و كافر از این روحیه محروم است. تفاوت بین آنها مانند تفاوت یك انسان عالم با یك انسان جاهل یا یك انسان كبیر با یك انسان صغیر است. می‏ توانیم همان دو برادر اول را به نام هابیل و قابیل، الگوی حركت این دو گروه مؤمن و كافر بشناسیم. هابیل در زندگی خود، گرایش به حق پیدا كرده، روحیه ایمان او رشد كرده بود، همه جا به امید‏ و انتظار لطف الهی فعالیت می‏ كرد. ولیكن قابیل طبیعت‏گرا و خودگرا بود، موجودیت خود را در مال و ثروت می ‏دانست. فكر می‏ كرد ارزش هر انسانی به مال و ثروتی است كه تهیه می‏ كند و اگر فاقد مال و ثروت باشد انسان به حساب نمی‏ آید. گفته ‏اند شغل هابیل دامداری و شغل قابیل كشاورزی بوده است.در اینجا خداوند تبارك و تعالی این دو گروه را در معرض آزمایش قرار می‏ دهد تا با امتحان و آزمایش از یكدیگر ممتاز و مشخص شوند و خط حركت هر یك از آنها معلوم شود. آزمایش ابتدایی خداوند متعال شاید به این كیفیت بوده كه گفته ‏اند خداوند همسری به نام حوریه برای همسری این دو برادر انتخاب كرد یا وعده داد. پس از آن خداوند مسابقه به وجود آورد كه هر یك از شما که دوست دارد به وصال حوریه نائل شود و حوریه همسر او باشد، باید ایمان به خدا بیاورد و قربانی تقدیم كند. قربانی هر كسی قبول شد حوریه مال اوست و قربانی هر كس رد شد در محرومیت‏ قرار می ‏گیرد. شاید كسی اعتراض كند كه خداوند چرا چنین آزمایشی به وجود می ‏آورد تا در نتیجه یكی مؤمن شناخته شود، پاداش خوبی داشته باشد و دیگری فاسق و از آن پاداش محروم بماند. جواب این است كه خداوند متعال زندگی انسان را بر پایة ترقی و تكامل استوار كرده است. انسان‏ها باید از طریق علم و ایمان رشد كنند تا چنان شوند كه مطلوب خدا باشند و به زندگی ایده ‏آل خود برسند و این تكامل و ترقی توأم با حركت و مسابقه است و مسابقه بدون جایزه در جهت تكامل یا بدون كیفر و عذاب در جهت تنزّل ممكن نیست. خداوند در یك طرف رنج و عذاب ایجاد می ‏كند و در طرف دیگر نعمت و لذت تا مردم حركت خود را به سوی نعمت ‏ها و لذت ‏ها شروع كنند و از حركت به سوی رنج و عذاب بپرهیزند. در غیر این صورت انسان‏ها از رشد و ترقی باز می ‏مانند و مانند جمادات یا حیوانات در حد جمادیت و حیوانیت متوقف می‏ شوند. همان طور كه خداوند به كل بشریت در حركات تكاملی وعدة بهشت داده و در حركات تنزّلی تهدید به جهنم كرده، انسان‏های صدر تاریخ را هم به همین‏ كیفیت آزمایش نموده، زیرا چنان كه گفتیم انسان‏ها دو نفر باشند یا میلیون ‏ها نفر، در انتخاب حق و باطل مشتركند و دو گروه بیشتر نیستند. پس لازم بود كه چنین آزمایشی به وجود آید. جایزه در این مسابقه حوریه است و در جهت تنزل، محرومیت. وقتی به دو برادر پیشنهاد شد كه برای خدا هدیه ببرند و قربانی تقدیم كنند، برادر مؤمن كه مجهز به دانش و بینش شده بود، بهترین هدیه را برای قربانی آماده كرد، زیرا خدای خود را بزرگ می‏ شناخت، هدیه‏ های پست و بی‏ارزش را مطابق شأن خدا نمی ‏دانست یا شاید توهین به حساب می‏ آورد. اما آن برادر دیگر كه در اثر خودگرایی از دانش و بینش محروم شده بود، تقدیم قربانی را به ضرر خود می ‏دانست كه چه فایده هدیه ‏ای تقدیم كنم و آتشی بیاید آن را بسوزاند. برادر مؤمن بهترین گوسفند چاق و فربه را برای قربانی آماده كرد و برادر خودگرا و غیرمومن دسته ‏ای از زراعت‏ های سوخته و بی ارزش را آماده نمود. خداوند قربانی هابیل را قبول كرد. آتشی فرستاد و آن را سوزاند و به قربانی قابیل اعتنا نكرد. قهرا معلوم شد كه جایزه در این مسابقه به كدامیک‏ از آنها اختصاص پیدا می‏كند. از همین‏جا دو برادر یا تمامی برادران تا انتهای تاریخ صد و هشتاد درجه از یكدیگر فاصله گرفتند. این برادر موفقیت خود را از طریق ظلم و خیانت آغاز كرد. تحت تأثیر نفس اماره و عامل حسد قرار گرفت و برادر را تهدید به مرگ كرد و آن برادر مؤمن گفت اگر بخواهی مرا به قتل برسانی من هرگز با تو نمی ‏جنگم و تو را نمی ‏كشم بلكه اگر بتوانم خدمت می ‏كنم تا تو را نیز به خط تقوی بیاورم، در نتیجه قربانی تو قبول شود و برندة همان جایزه باشی. ولیكن از نظر این كه دو گروه با یكدیگر اختلاف روانی به نام كفر و ایمان پیدا كرده بودند قابل حشر و تماس با یكدیگر نبودند و بالاخره آن گروه خودگرا و طبیعت‏گرا تصمیم‏ به قتل برادران خود گرفتند. قتل و كشتار خود را آغاز نمودند. از همین جا است كه مشاهده می كنیم گروهی در مسیر جذب و جلب مال و ثروت به خودگرایی و طبیعت‏گرایی مبتلا می‏شوند و این خود یا طبیعت جوابگوی نیاز انسان‏ها نیست. قهرا بین آنها و اهل ایمان یا بین آنها و اجناس خودشان تزاحم پیدا می ‏شود و هر روز در وضع بدتر و بدتر قرار می‏گیرند تا به آخرین پدیده علمی‏ و فكری خود نائل شوند. (تفسیر سوره اسری جلد یک)