ویژگی انسان مؤمن مقابل انسان کافر

می توانیم دو لغت کفر و ایمان را  که یک حالت درونی هستند به خودگرایی یا خداگرایی تعریف کنیم. گاهی انسان به میل خود و برای خود و به نفع خود و براساس خودمحوری می گوید و می شنود، و کار و فعالیت دیگری انجام می دهد. محور تمامی حرکات و فعالیت ها خود است. هدف او در زندگی فقط حفظ جان خود و یا رشد دادن وجود خود است. به غیرخود، چه انسان باشد و چه خدای انسان، ذره ای توجه ندارد. این حالت را کفر می گویند. به اقتضای طبیعت خود، خود را دوست دارد، حیات خود را دوست دارد، همانطور سعادت و خوشبختی خود را. خودمحور است و خودش، حجاب همه چیز است. خود را می بیند، عدالت را نمی بیند و خود را می بیند، حق انسانها را نمی بیند، خود را می بیند، حق زن و بچه خود را نمی بیند. خدای خود را می بیند، ذره ای حق خدا و اولیاء خدا را نمی بیند. پس این انسان، کفر محض است و کفر به معنای شرّ است . کافر به معنای ساتر، یعنی پرده و حجاب، خودش حجاب حق است. حجاب خدا و حجاب عدالت و حجاب تمامی فضیلت ها است. یک چنین انسانی از نظر روانی، کافر است. تا زمانی که در کفر خود مخلد باشد در نتایج کفر که همان عذاب جهنم است مخلد است، ولیکن مؤمن این همه مقتضیات درونی خود را که حبّ حیات باشد، حبّ نفس باشد و حبّ اقوام و اقارب، حبّ مال و ثروت و حبّ غذا و خوراک و مقام و ریاست، تمامی این مقتضیات را در ارتباط با خدا قرار می دهد. یعنی حیات خود را به صورت نعمت خدا و لطف خدا می بیند. شکر خدا را بجا می آورد. همچنین حرکات و حالات خود را، آنچه در درون خود دارد و یا برون وجود خود و یا در جامعه و اجتماع، همه این ها را اگر نعمت و لذت باشد بصورت نعمت خدا و لطف خدا می بیند و شکر خدا را بجای می آورد و اگر به صورت بلا و مصیبت باشد، چه در داخل وجودش مانند مرض ها یا در خارج وجودش مانند حوادث طبیعت و یا گرفتاری با انسانها همه این ها را هم به صورت ابتلا می بیند و آن را جزء تعلیمات خدا می شناسد. وقتی سرما می خورد، شکر خدا بجای می آورد که خدا به او سرما آموخته و یا وقتی گرما می بیند و یا هرچه کم و زیادی که از آن کم و زیادی ناراحت می شود، همه این ناراحتی ها را برنامه های تعلیماتی و تربیتی خدا می داند و در مسیر ابتلائات، رشد روحی و فکری پیدا می کند. در مسیر نعمتها و لذتها هم رشد فکری و روحی پیدا می کند یعنی تمامی مقتضیات وجودی خود را و یا طبیعت را و یا جامعه را در ارتباط با خدا قرار می دهد. عقل هم به معنای همین ارتباط دادن است. وقتی که یک حادثه روانی یا زمانی و مکانی را به خدا ارتباط می دهی و آن را جزء نعمتهای خدا می شماری و می شناسی، عاقل هستی. یعنی حادثه را به خدا مربوط کردی نه به خودت. اگر این حادثه را به خودت و طبیعت مربوط کردی و خدا را نشناختی از عقل خود استفاده نکردی و به جهل خود یعنی طبیعت خود مربوط کردی. پس کفر از لشکریان جهل است و ایمان از لشکریان عقل است. (کتاب غیب و شهود)